برجستگی نشانههای دوران در جامعه افغانستان
قرآن کریم در چند مورد از جامعه جاهلی، بهویژه "جاهلیت اُولی" سخن گفته، نشانههای آن دوران را تبیین نموده و از بازگشت مسلمانان به این دوران تاریک هشدار داه است.
قرآن به مسلمانان گوشزد کرده است، که محمد (ص) فقط فرستاده خداوند است، او طبق سنت الهی مانند سایر مردم و انبیای پیشین میمیرد یا کشته و شهید میشود؛ اما اگر شما پس از ایشان به گذشتهی جاهلی خود بر گردید، بر خداوند زیانی نمیرسد و در حقیقت، این شما هستید که ضرر میکنید؛ "ۚأَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا (آلعمران:۱۴۴).
مفسران گفتهاند، منظور از انقلاب در آیه، انقلاب ارتجاعی و بازگشت به فرهنگ، آداب و ارزشهای دوران جاهلیت است. ارزشهای که با بعثت پیامبر (ص) دگرگون شد؛ اما پس از پیامبر (ص) دوباره به جامعه برگشت داده شدند.
برخی ویژگیها و ارزشهای دوران جاهلیت که نشانههای آن در برخی جوامع، از جمله در افغانستان هنوز برجسته است، عبارتند از:
۱.حاکمیت نظام قبیلهای؛ پیش از بعثت و ظهور اسلام عربها در حجاز تابع تشکیلات سیاسی و حکومت مرکزی نیرومند و مقتدر نبودند. حاکمیت از آن قبیله و تنها نظم، مبتنی بر قواعد و مقررات پذیرفته شده میان قبایل بود. بعثت، ساختار فکری، اجتماعی و سیاسی قبیله را از اساس دگرگون ساخت. از میان قبایل وحشی یک دولت فراگیر و امت مقتدر و متمدن پدید آورد. نظم و قوانین مبتنی بر عدالت، انصاف و برادری در جامعه حاکم شد. منزلت بردگان با اشراف و اشرافزادگان برابر شد. معیارهای شرافت و کرامت و برتری از اساس دگرگون شد. بلال حبشی، صهیب رومی، سلمان فارسی در زمره برجستهترین یاران پیامبر قرار گرفتند؛ اما در افغانستان نیز هنوز نهاد دولت از یک سازمان و نهاد قبیلهای فراتر نرفته و مراحل تکامل خویش را طی نکرده است. هر قوم و قبیلهای که ارگ را از راه زور، تغلب و تقلب در اختیار گرفتهاند، مشروعیت را از آن خود دانسته و تمامی افغانستان و مردم آن را به گروگان گرفتهاند.
۲. ریاست قبیله؛ در جامعه جاهلی رئیس و حاکم قبیله معمولا کهنسالترین یا ثروتمندترین فرد قبیله بود. به حکم سنت قبیله، افراد تنها از رئیس قبیله تبعیت و اطاعت میکردند. پس از مرگ رئیس قبیله، معمولا پسر بزرگ یا کسیکه نزدیکتر به او بود، به این سمت انتخاب میشد. هویت فرد، در هویت قبیله مضمحل شده بود. با ظهور اسلام، معیار رهبری و ریاست و فرماندهی و فرمانبری بر معیار شیخوخیت و قوم و قدرت و ثروت دگرگون شد. حضرت ابراهیم وقتی به امامت میرسد، این مقام را برای ذریةاش نیز درخواست میکند؛ اما خداوند به صراحت امامت و رهبری را از برخی ذریهی او که اهلیت ندارد نفی و تعلق مقام رهبری بهافراد بر اساس قرابت خونی، بدون شایستگی مانند علم و عصمت و عدالت را نقد میکند (آل عمران: ۱۲۴). وقتی در وجود حضرت نوح، تمایل به نجات فرزند ناخلفش از عذاب الهی پیدا میشود، خداوند اهلیت فرزند او را به دلیل اعمال ناصالح او نفی و چنین درخواستی از سوی حضرت نوح را نقد میکند (هود: ۴۶)؛ ابولهب عموی پیامبر است، اما مورد نفی و نقد و نفرین خداوند قرار میگیرد (مسد: ۱)؛ اما در افغانستان چند قرن است که مانند دوران جاهلیت، ریاست و رهبری میراث یک قوم و قبیله دانسته میشود. گزینشها از صدر تا ذیل بر معیارهای خونی و تعلقات نژادی و نسبی صورت میگیردط و این روحیه تمامی ساختارهای سیاسی و اجتماعی افغانستان را تحت تاثیر قرار داده است.. از ورود افرادی متخصص و متعهد از قوم و قبیلهی غیر حاکم، در ساختارهای سیاسی، اقتصادی، امنیتی و بهویژه در هرم قدرت، جلوگیری میشود.
۳. تفاخر نژادی؛ تنها پیوندی که اعراب را با یکدیگر مرتبط میساخت و میان آنها همبستگی ایجاد میکرد، پیوند بر اساس خون، خویشاوند، نژاد و نیای مشترک بود. میان هیچ قومی مانند عربها تفاخر نژادی حاکم نبود و عربها بیش از همه به حفظ و شناخت نسب خود اهمیت میدادند، تا آنجا که آنها قبرهای افراد قبیله را میشمردند (تکاثر: ۱-۲). بعثت، بر تمامی این افتخارات پوچ و بیارزش خط بطلان کشید. تنها معیار برتری را به تعهد، تقوا، دانش و ارزشهای دینی و انسانی دانست؛ اما در افغانستان هنوز افتخار به قوم و تفاخر به نسب و نسبنامه و نیاکان افتخار و یک ارزش است. این پیوند همیشه ساختارهای سیاسی افغانستان را تحت تاثیر قرار داده و فرایند دولت - ملتسازی را همواره با چالش مواجه ساخته است.
۴.تعصب قبیلگی؛ در جامعه عصر بعثت تعصب قبیلهای، به منزله روح قبیله بر تمامی سرنوشت اجتماعی اعراب آن روزگار جاری بود. اگر کسی در حمایت از افراد قبیله کوتاهی میکرد، شرافت و حیثیت او لکهدار میشد. اهانت و تجاوز به یک فرد، اهانت و تجاوز به تمامی قبیله تلقی میشد. در افغانستان، تعصب قومی و قبیلگی بر خون و شریانهای تمامی افراد این کشور حاکم است. حتی آنها که به ظاهر شعار مبارزه با قومگرایی سر میدهند، تجربه نشان داده است که خود بیشتر از دیگران، تا خرخره در تعصبات قومی و قبیلوی غرقاند و کمتر کسی از این دام رهایی یافتهاند.
۵. روحیه انتقامجویی؛ به دلیل اینکه در محیط عربهای جاهلی حکومت مرکزی، نظم سیاسی و دستگاهی دادرسی منظمی وجود نداشت؛ کسیکه مورد تجاوز قرار میگرفت، حق داشت انتقام خود را از تمام افراد قبیله متجاوز بگیرد. خطای فرد، به پای کل قبیله ختم میشد. قرآن جرم را یک عمل فردی و خطای هر فرد را به پای شخص نوشت (انعام:۶۴). حریم سایر افراد از یک قوم و قبیله را از تعرض و تجاوز و تحقیر مصون نگه داشت (حجرات: ۱۱).اما در افغانستان از گذشته تا کنون جنایت فردی از یک قوم به پای کل افراد آن قوم نوشته شده است. افرادی یک قوم از فرد خیانتکار مربوط به قوم خود، تنها به دلیل تعصبات قومی به دفاع بر میخیزند. تمامی اقوام به عنوان "قوم" مورد تحقیر، تجاوز و تعرض قوم دیگر قرار میگیرند.
۶. جنگهای قبیلگی؛ اغلب جنگها در میان عربها، جنگ قبیلگی بود. این جنگها گاهی بیش از صدسال به درازا میکشید. جنگ میان دو قبیلهای اوس و خزرج یک نمونه از این نزاع دیرپا و درازمدت است، که با بعثت پیامبر (ص) خاتمه یافت و وحدت و الفت میان اقوام بزرگترین نعمت الهی اعلام شد (آل عمران: ۱۰۳). در افغانستان نیز چند قرن است که آتش کینه، نفرت و نفاق قبیلهای و چرخه مداوم انتقامگیریهای قومی، بر هستی مردم این کشور آتش افکنده و داشتههای این سرزمین و مردم آن را به خاکستر تبدیل کرده است.
۷. بدویت و صحرانشینی؛ از ویژگیهای جاهلیت عصر نزول قرآن، بدویت و خوی صحرانشینی، دوری از شهر و قوانین شهری بود. خوی صحرانشینی بر جسم و جان و روح و روان مردم حاکم بود. نزاع بر سر تصرف چراگاهها رقابت بر سر چراگاهها و چشمهها و مزارع و مراتع همیشه باعث شعلهور شدن جنگهای خونین و غارت اموال و ویرانی میگردید. پیامبر (ص) پس از بعثت و در اولین فرصت پس از هجرت به مدینه، یثرب را به شهر و حرم و حریم امنیت شهروندان تبدیل و برای آن میثاق شهروندی تدوین کرد. قرآن در موارد مختلف بدویت و خوی صحرانشینی را مذمت و مایه نفاق و به دلیل پیامدهای مخرب آن، گاه بدتر از کفر اعلام کرده است (توبه: ۹۷).
در افغانستان مدتها است که کوچیگری موحب نزاع دیرپا، نفاق و نفرتافکنی و بروز ناامنی میشود؛ اما حکومتهای قبیلهای همیشه بهجای تبدیل صحراگردی به شهرنشینی، کوچیگری را تشویق و برای کوچیها امتیاز سیاسی و اقتصادی قایل شده و از آن به عنوان یک اهرم فشار و سرکوب علیه اقوام دیگر سود بردهاند.
۸. ننگ و نامیمون بودن دختران؛ حضور زنان در جامعه جاهلی ننگ محسوب میشد، تا آنجا که به فرموده قرآن، تولد دختران در بسیاری از خانوادهها مایه روسیاگی خانواده و شرمساری قبیله تلقی میشد (نحل: ۵۸). پس از بعثت، قرآن به زنان به عنوان یک انسان در تمامی جهات ارزش قایل شد و این قشر جامعه را از اسارت و بردگی رهایی و به آنان عزت بخشید؛ اما در افغانستان هنوز شخصیت، عزت و کرامت زنان زنده بهگور میشوند، حکومتها همواره زنان را بازیچه سیاستهای زنستیزانه و معاملهگرانهی خویش ساختهاند.
در یک جمله؛ ما امروز از بعثتی تجلیل میکنیم که با تحقق آن، بسیاری از ارزشها و فرهنگهای جاهلی دگرگون شد؛ اما پس از مدت کوتاهی بر اساس منافع سیاسی حکومتهای قبیلهای بسیاری آن ارزشها دوباره دگرگون شد و بسیاری از ارزشهای دینی، دوباره جای خود را به ارزشهای جاهلی داد. اینک، فرهنگ وارزشهای جاهلی در بسیاری از جوامع اسلامی، بهویژه بر زندگی مردم افغانستان حاکماند و ما هنوز در عمل، مطابق آن ارزشها زندگی و دوره از انحطاط و عقبماندگی را سپری میکنیم. بهویژه، جنبشها و جریانهای سیاسی که به نام خدا قیام کردهاند و بهنام شریعت شمشیر زدهاند، پس از پیروزی و سلطهای سیاسی، نشان دادهاند که افکار، رفتار و ساختار سیاسی مطلوب و مورد نظرشان، مبتنی بر ارزشهای قومی و قبیلهای و متناسب با فرهنگ عرب دوران جاهلی است. با برجسته بودن این نشانهها در جامعه، در واقع ما مصداق همان زیان دیدگانی هستیم که در آیه ۴۴ آل عمران به آن اشاره و هشدار داده شده است.
با همه این اوضاع و احوال، ۲۷ رجب؛ بعثت پیامبر نور و رحمت، بر اهل ایمان، خجسته و مبارکباد!🌹
یک جهان اعجاز دارد بامیان